نمایش ادیب شهریار از حقیقت جویی و فرجام می گوید
پیشگویان خبر میدهند نوزادی که در راه است شو بخت خواهد بود و اگر چاره ای نشود پدر را خواهد کشت و با مادر ازدواج میکند. پدر به ناچار اورا در بیابان رها میکند تا گرفتار آن سرنوشت جانکاه نشوند. اما تقدیر اورا به جایگاهی امن میفرستد و ادیپ براساس خواست تقدیر در هیبت جوانی تنومند پدر را میکشد و با مادر ازدواج میکند و چنگال تقدیر بر سرنوشت محتومش چنگ میزند. ادیپ به دنبال حقیقت به خود میرسد و در می یابد که گریزی از حقیقت نیست و او همان زاییده ای است که باید باشد. پس برای کشف حقیقت بهخود می رسد هر چند فرجامش نیستی و نابودی است.