تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1400 - 9:29
1141 بازدید
کد خبر : 774

شیوا مهرجو

نگاهی روانکاوانه بر نمایش تخلیه از دیدگاه شیوا مهرجو تحلیل گر تئاتر و سینما

نگاهی روانکاوانه بر نمایش تخلیه، به کارگردانی امیر ارسلان خالویی و نویسندگی مشترک علی حاجی لو و امیر ارسلان خالویی، که این روز ها در تماشاخانه سپند بر روی صحنه میرود.

نگاهی روانکاوانه بر نمایش تخلیه، به کارگردانی امیر ارسلان خالویی و نویسندگی مشترک علی حاجی لو و امیر ارسلان خالویی، که این روز ها در تماشاخانه سپند بر روی صحنه میرود.

تخلیه همان کاتارسیس است،

وقتی اخلاط چهارگانه ی مزاج آدمی دچار اختلال میشوند یعنی چیزی در آن ها اضافه میشود که میبایست تخلیه شود.

خشمی که باید تخلیه شود تا تعادل مزاج برقرار شده و دنیای قشنگ نو شکل بگیرد.

در هر متن نمایشی نویسنده به صورت ناخوداگاه، تکانه هایی را در دل اثر قرار می دهد که این تکانه ها هر کدام به نوعی میتواند در ناخوداگاه تماشاگر وجود داشته باشد و موجب شود که تماشاگر ، آنرا احساس کند و بتواند با کاراکترهای نمایشنامه هم ذات پنداری کند، خود را به جای آن ها بگذارد و لذت و درد را همزمان تجربه کند،. این هم ذات پنداری به گونه ای اتفاق می افتد که تماشاگر خود را در تمام موقعیت های نمایش با کاراکتر همراه میسازد و تمام اتفاقات را گویی خود به نوعی تجربه می کند، و لذت بیشتر برای او اینجاست که میتواند هر زمان که وضعیت برایش غیر قابل تحمل و خطرناک شد، آن را ترک کند: زیرا او در واقعیت به جای کاراکتر قرار ندارد. لذتی که در این احساس ترحم و ترس اتفاق می افتد، از جنس لذت خود آزارطلبانه (مازوخیستی)است.

این همان تخلیه است..

در این اثر که با نگاهی به رمان دنیای قشنگ نو نوشته آللوس هاکسلی شکل گرفته است به دلیل دو پارگی کار، تخلیه (کاتارسیس) لازم اتفاق نمی افتد. کارگردان در فرم اجرایی دو فضای متفاوت را در کنار هم قرار داده است که به خوبی در یکدیگر حل نشده اند و گویی شکاف وجود دارد. مسئله ی کاراکتر ها، مسائلی است که سال هاست به صورت شعار گونه فریاد زده میشوند و به عمق کاراکترها پرداخته نمیشود، در این صورت کاراکتر ها تیپ های تکرار شونده ای هستند که در بسیاری آثار در سطح با آن ها مواجه بوده ایم. این زودآشنا بودن ، تماشاگر را پس میزند و باعث میشود رنج کاراکتر را احساس نکند و صرفا روایتی از آن درد بشنود و اگر لذتی را تجربه کند، کامیابی است از جنس دیگر آزارانه( سادیستیک).

دنیای قشنگ نو میتواند دنیای همان انسان هایی باشد که همگی شبیه به یکدیگر هستند اما گاهی با یک انتخاب میتوانند تغییری شگرف در زندگی دیگران ایجاد کنند.

اشاره به آن جمله از بودا که میگوید، هر انسان میتواند در درون خود وجهی خداگونه داشته باشد، و تمام انسان ها در این امر با هم برابر هستند.

قسمتی که به خوبی به آن در نمایش پرداخته شده است،  ناراضی بودن همیشگی انسان ها و رنجی است که مدام متحمل میشود، چه در دنیای نو، چه در همین دنیا.

کاراکتر های سازنده دنیای نو ، از نبود اختیار  و اراده رنج میبرند، در حالی که خودشان، کسانی هستند که در حال درمان انسان هایی با قدرت اختیار اند! انسان هایی که به دلیل داشتن اختیار در لحظاتی تصمیماتی گرفتند که زندگی تمام شان را تغییر داده است.

پایان به از سامان! دیالوگی که یکی از شخصیت های نمایش، لنینا از دنیای قشنگ نو، در پایان میگوید و به زندگی خود پایان می دهد.

آیا باید به رنج هستی پایان داد؟ مسئله ای که انسان در تمام طول زندگی خود درگیر آن است.. پوچی بی وقفه ای که همگی در آن دست و پا میزنیم. پوچی اگزیستانسیالیستی، به گونه ای که حتی اگر دنیای قشنگ نو وجود داشته باشد و سرنوشت ما را زیباتر از ابتدا، رقم زند، شاید یا باید نیستی را انتخاب کرد..

همان گونه که کاراکتر نرگس، وقتی فرصتی دوباره برای زندگی، به گونه ای متفاوت به او داده میشود، باز هم نیستی را انتخاب میکند.

و رنج هستی پایان نمی یابد..چه در دنیای قشنگ نو.. چه در دنیای واقعی قدیمی ما..

با شناختی که نگارنده از کارگردان و گروه اجرایی این نمایش دارد، (تخلیه) را گامی رو به جلو برای کارگردان اثر، امیر ارسلان خالویی و گروهش میدانم و تماشای آن را به علاقه مندان تئاتر تجربی پیشنهاد میکنم.

این نمایش هر شب ساعت ۱۹ در تماشاخانه سپند به روی صحنه میرود.

 

شیوا مهرجو

۱۳ بهمن ۱۴۰۰

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.