مراسم گل مالی لرستانی های مقیم تهران در صبح عاشورا

داستان مادری است عاشق که همسر از بدو تولد فرزند آنها را ترک میکند و به پاریس میرود. مادری که همیشه چشم به راه است و پسری که هر چه بزرگتر میشود رفتار عجیب مادر برایش دردناک میشود مادری که هیچگاه نبودن همسر را نمیپذیرد با خیال او روزگار میگذراند و کودکی که با نگرانی و اضطراب بزرگ می شود. شما بزرگترها فکر میکنید بچه ها نگرانی های شما را متوجه نمیشوند اما آنها همه چیز را به خوبی درک میکنند.

اکنون تنها هستم و همه‌چیز را از دست داده‌ام، کاش راهی جز مرگ برای انتقام بود.

شب خوابیدیم، صبح بیدار شدیم، دیدیم این درخت اینجا سبز شده

روزنکرانتز و گیلدنسترن دو شخصیت فرعی در نمایشنامه هملت (شکسپیر) هستند که در این نمایش شخصیت های اصلی را بر عهده دارند و تام استاپارد از زاویه نگاه این دو شخصیت هملت را با نگاهی تازه روایت می کند.

درخت فقط یک تصویره نمیشه ازش بالا رفت.

همه ما یا خود یا شاهد یا ظالم به هاله بودیم.

به گزارش پایگاه خبری و هنری پیام هنر، نمایش «گالیله» به نویسندگی:برتولت ‌برشت،مترجم:حمید سمندریان،طراحی و کارگردانی:شهاب الدین حسین پور،دراماتورژ:محمدامیر ‌یاراحمدی و با بازی بازیگران:فرهاد ‌آییش،صدف ‌اسپهبدی،یاشار ‌خمسه،شهروز ‌دل ‌افکار،المیرا ‌دهقانی،علیرضا ‌ساوه ‌درودی،اشکان ‌صادقی،فربد ‌فرهنگ،آرش ‌فلاحت ‌پیشه،سامان ‌کرمی،مانی کلاته،محمد ‌معتضدی،علیرضا ‌مؤیدی،محمد ‌نادری،رضا ‌یزدانی از مورخ از ۲۹ فروردین تا ۰۸ تیرماه سال جاری به مدت ۲

در یکی از روستاهای اسپانیا پسر و دختری در شرف ازدواج هستند که در شب عروسی، عروس در اقدامی غیر منتظره با نامزد سابق خود لئوناردو میگریزد، با مردی که خانواده اش نیز در گذشته پدر و برادر داماد را کشته اند.

آریو برزن واپسین سردار هخامنشی به همراه خواهرش یوتاب و سربازانی اندک در برابر اسکندر می‌ایستند.

همه چیز در ناکجاآبادی میگذرد که از قضا همه جایش آشناست، ستیز بر سر غذاست

دو نوزاد که قرار است در یک درمانگاه ختنه شوند با مسائل عجیبی روبرو می‌شوند.

زندگی مثله یه حباب میمونه که دیر یا زود میترکه....

بچه‌ها در پی موضوع انشاء به دنبال رویاها و آرزوهای گمشده خود هستند.

داستان بیژن سردار جوان ایرانی است که دلباخته منیژه می‌شود که دختری تورانی است.

نشان ۳۰ ساله، هنرمند و نوازنده پیانو پنج سال است که دچار انفصال از خود است و در طول این پنج سال با خود مجازش ملاقات کرده و زیسته. این معاشرت، او را حتی از هنر و علایقش جدا ساخته. اما اکنون نشان حتی خودش را در آینه هم نمی‌بیند.

شش گدا در مسیر خوشبختی...

شیرینی تهران قدیم و داستان بی‌آبی و عاشقی و...

روزی روزگاری جایی توی این دیر مکافات، همای سعادت بال‌هاشو باز کرد و قصه‌ی عشق ساز کرد. به یه مکتب خونه رسید، نظر کرد. رو شونه‌ی لیلی نشست، مجنونو در به در کرد. اما...

بدن‌ها دیگر توانایی ندارند. ضربان قلبتان را میشنوید؟ یا باید منتظر باشیم تا بمیریم یا...

خانواده آقای محراب قادری به خانه‌ای به پلاک ۲۰۲۰ اسباب‌کشی میکنند و در آنجا با دلقک‌هایی مواجه میشوند و…

صفحه «۷۷۷» از کتاب پیشگویی بلونیا ناپدید شده، یعنی چه‌چیزی میتونه در انتظار مردم شهر باشه؟!

دو خاندان برای اعتقادات قدیمی خود ارزش قائلند و با یکدیگر دچار اختلاف می شوند.

این نمایش قصه واقعی و دراماتیک از دختریست که به افسانه تبدیل شد. قصه عاشق شدن و عاشق ماندن، حکایت رسیدن‌ها و نرسیدن‌ها. داستان دختری که با انتخابی عجیب برای ادامه زندگی جهانی شد.

اینجا یه محله است. اسمش سمنگانه. هر آدمی که تو این محله است، قصه خودش رو داره و در دهه شصت خورشیدی روزی روزگاری رو سپری کرده. دهه‌ای که زادروز و عاشقی و مرگ فاصلش یه تار مو بود. حالا ما یک هفته رو در یک ساعت و ربع با این محله زندگی می کنیم.

روایت خانواده‌ای که درگیر بیماری سرطان دختر خانواده‌اند و هر کدام در تلاش برای بهبود شرایط دچار مسائلی می‌شوند که زندگی آنها را دچار بحران می‌کند. حادثه‌ای همه‌چیز را تغییر می‌دهد، اما...

ما کجا فرنگ کجا؟ ما کجا طرب کجا؟ که حالا بخوایم سر اجنبی جماعت رو گرم کنیم.

حاکمی تلاش دارد تا شرایط متفاوتی در دربار خود ایجاد کند اما به چالش‌هایی می خورد.

در مدرسه وی ساید اتفاقات عجیب و غریب و جالبی می افتد.

هلگه هانزن صاحب یک هتل مشهور، در تولد ۶۰ سالگیش تمام خانواده رو دور هم جمع کرده، اما این جشن تولد یه جشن تولد نیست!

خانواده آقای محراب قادری به خانه‌ای به پلاک ۲۰۲۰ اسباب کشی میکنند و در آنجا با دلقک هایی مواجه میشوند و…

نقره ای نمایشنامه‌ی کوتاهی از تهرانی اســت، کــه آن را در ســال ۱۳۷۷ به نگارش درآورده اسـت و ســالها بعد بــه بخش آخر «بــه صدای زمین گــوش کـن» افــزوده شــد. در ایــن نمایشـنامه فرمــی از تکــرار وجــود دارد کــه آن را می توان بــه عنــوان بخشی از ساختار آثار تهرانی تعبیر کــرد. حضــور «بــرف» در دیالــوگ هــا کل فضــای زیســت کاراکترهــا و احتمــاالا تمــام افــراد دنیــای متــن را چنــان فــرا گرفتــه اســت کــه گویــی هــر کنشــی متاثــر از وضعیت بــه وجــود آمــده در نتیجه‌ی ایــن پدیـده اســت.

در پی آتش گرفتن جنگل، حیوانات دچار بیماری می شوند و به دنبال راه حلی برای رفع آن هستند.

دن لوو، ارباب مستبد و خودرای دهکده، به‌تازگی خمره جدید و گران قیمتی را برای نگهداری روغن زیتون خریداری کرده است. او در محافظت از خمره جدید به توصیه های زیردستانش هیچ توجهی نمی کند و آن را در جای مناسبی قرار نمی دهد. از قضا خمره ترک برمی دارد و هیچکس مسوولیت شکسته شدن آن را به گردن نمی گیرد. عاقبت رعیا و زیردستان دن لولو او را مجاب می کنند تا تعمیر کاری به نام زی دیما لیکازی را برای تعمیر خمره به کار بگمارد. اما دن لولو به توصیه های زی دیما درخصوص تعمیر خمره گوش نمی دهد و در کار او هم دخالت می کند و این باعث روی دادن فجایع خنده داری می شود.

وقتی سوژه‌ی یک مستندساز چموشی می‌کند، زنی نمی‌پذیرد این غریبه‌ی مزاحم شوهرش است، بازجویی نمی‌خواهد توسط همکارش بازجویی شود، نویسنده‌ای نمی‌تواند مرگش را با ماشین تایپش بنویسد و استندآپ کمدینی نمی‌تواند از جا بلند شود،تقابل آغاز می‌شود. بی‌خبر از این که همیشه حریف بزرگ‌تری وجود دارد. کسی به اسمِ «یارو ارّه برقیه».

روایت به بند کشیده شدن ضحاک مار به دوش