
فنگت را زمین بگذار که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار...

مدهآ دختر پادشاه یکی از کشورهای مرزهای غربی یونان با همدستی جیسون شاهزاده رانده شده یونانی پشم زرین را که از اهمیت و تقدس والایی برخوردار است و در اختیار پدر مدهآ قرار دارد به سرقت میبرند. در این راه، به پدر خیانت و برادرش را به قتل میرساند. سپس با جیسون همراه و با او ازدواج میکند و صاحب دو فرزند میشود اما جیسون پس از مدتی به خاطر حب قدرت به دختر پادشاه دل میبندد و مخفیانه با او ازدواج میکند. این موضوع باعث خشم و کینه مدهآ میشود و برای انتقام، نو عروس، پادشاه و دو فرزندش را به قتل می رساند و شیطان...

پیشگویان خبر میدهند نوزادی که در راه است شو بخت خواهد بود و اگر چاره ای نشود پدر را خواهد کشت و با مادر ازدواج میکند. پدر به ناچار اورا در بیابان رها میکند تا گرفتار آن سرنوشت جانکاه نشوند. اما تقدیر اورا به جایگاهی امن میفرستد و ادیپ براساس خواست تقدیر در هیبت جوانی تنومند پدر را میکشد و با مادر ازدواج میکند و چنگال تقدیر بر سرنوشت محتومش چنگ میزند. ادیپ به دنبال حقیقت به خود میرسد و در می یابد که گریزی از حقیقت نیست و او همان زاییده ای است که باید باشد. پس برای کشف حقیقت بهخود می رسد هر چند فرجامش نیستی و نابودی است.

پیشگویان خبر میدهند نوزادی که در راه است شو بخت خواهد بود و اگر چاره ای نشود پدر را خواهد کشت و با مادر ازدواج میکند. پدر به ناچار اورا در بیابان رها میکند تا گرفتار آن سرنوشت جانکاه نشوند. اما تقدیر اورا به جایگاهی امن میفرستد و ادیپ براساس خواست تقدیر در هیبت جوانی تنومند پدر را میکشد و با مادر ازدواج میکند و چنگال تقدیر بر سرنوشت محتومش چنگ میزند. ادیپ به دنبال حقیقت به خود میرسد و در می یابد که گریزی از حقیقت نیست و او همان زاییده ای است که باید باشد. پس برای کشف حقیقت بهخود می رسد هر چند فرجامش نیستی و نابودی است.