تاریخ انتشار : یکشنبه 13 اسفند 1402 - 20:54
676 بازدید
کد خبر : 6600

مکتب بهیافت در هنر اسلامیِ ایران از ایده تا مصداق

مکتب بهیافت در هنر اسلامیِ ایران از ایده تا مصداق
درآمدی بر نظریه هنر پسماندی

یکی از جلوه های مطرح در هنر های اسلامی ایران، که در غرب معادلی بهتر از “بازیافت” نمی توان در معنای عمیقاً ایرانی و مورد بحث برای آن یافت، “بهیافت” است. بهیافت اما در مقابل مفهوم شناخته شدۀ بازیافت، فرآیندی نیست که در جهت تغییر کاربری و ایجاد شالوده ای نو در ابنیه و آثار، ملزم به عقب گرد در جهت تغییر ماهیت کلی آبژۀ مورد نظر باشد تا بتواند تجربه ای جدید در مواجهه با آن اثر ایجاد کند. در هنر های غربی صرفاً به معقوله بهیافت بعنوان “آپسایکل” و قدمی فرا تر از “ری سایکل” در تجدید فیزیکی آثار به صورت مختصر پرداخته اند.

احتمال می رود میان “آپسایکل” و بهیافت تنها چند تشابه در کارکرد و معنای واژگانی وجود داشته باشد؛ چه بسا اینکه مکتب بهیافت در ایران، نظامی کاملا وجود شناسانه و حقیقت گرایانه دارد که تنها بخشی از نمود بیرونی آن مشابه مؤلفه های آپسایکل می باشد.

هنرهای اسلامی ایرانی به گونه ای کار می شده اند که قابلیت چند پوششی داشته و دارند. و حتی می توان اثر پسماندی از یک رویداد یا آبژه را در صورت آمادگی به درجه ای والا تر از ماهیت پیشین آن رسانید و به جای گذاشت. این موضوع به مثابه هنر کیمیاگری با مفهوم قدسی و اسلامی در روحیات و بیان عواطف هنرمندان ایرانی نیز به زیبایی به کار می رود.

برای توضیح بیشتر مفهوم بهیافت، می توان بخشی از ابنیه معماری ایرانی در برشی از تاریخ و مکان را به عنوان نمونه ای آشکار برشمرد که در ابتدا به جهت یک کاربری مشخص و بر اساس الگو های ساده معماری اسلامی احداث گردیده و به مرور بار ها تغییر شاکله و کاربری داده اند تا به امروز. یک فضا می توانست با شالوده معماری اسلامی، بدون کمترین تغییر و تحرکات در احیا یا مرمت بنا، از فضایی با کاربری مثلا اداره پلیس یا شهربانی در بخشی از تاریخ، به مرور به عنوان فضایی به جهت تأسیس بانک در برهه زمانی دیگری مورد بهره برداری قرار گیرد؛ و رفته رفته همان بنا با همان شرایط اولیه که روزی اداره شهربانی در آن برقرار بود امروزه مبدل به فضایی به جهت برگزاری و نمایش آثار هنرمندان تجسمی در قالب نگارخانه ای خوش آب و رنگ شده است.

بهیافت در نتیجه تجمیع هوشمندانه الگو های هنر اسلامی است که مانند کد هایی ضروری و کاربردی برای برنامه نویسان، به خودی خود نقشۀ راهی شده است که کالبد آرمانی ترین روش های اصیل را در عین سادگی به جهت بیان هرچه زیبا تر و در عین حال کارآمد تر در هنر ایجاد می کند. این الگو ها در کمال شگفتی تا کنون تاریخ انقضا نداشتند و چنین به نظر می رسد که مانند پایداری الگوی معماری مسجد النبی(ص) تا به امروز، بند بند الگوهای عملی هنر اسلامی با همان سادگی در اجرا و فرم، پاسخ نیاز چندین و چند نسل از کاربران حوزۀ هنرهای زیبا را خواه در مقام مؤلفین آثار هنری، تماشاچیان و یا منتقدین به طور سودمندانه ای داده است. و حتی برای چگونگی مواجهۀ افراد با آثار هنری نیز، رویکرد هایی درخور ارائه داده است.

الگو های هنر اسلامی شامل رعایت سلسله مراتب و نکاتی است که از اصل سادگی و پرهیز از اصراف و مصرف گرایی آغاز گردیده و تا توجه دقیق به قلمروی طبایع و جزئی ترین روابط معنایی و نشانه ها پیش می رود. الگو های هنر اسلامی، با بیان منعطف و شامخ خود، انسان معاصر را به محض مواجهه با اثر، از کثرت متوجه وحدت کرده، و آسایشی را در عین سادگی برای تماشاچی فراهم می کند که با پیچیده ترین فرمول ها و تناسبات نیز نمی توان به آن دست یافت. گوش و چشم در مواجهه با حقیقت اینگونه هنر ها نیز دچار بهیافت در شناسایی و بازسازی مفهوم “هارمونی” و “تقارن” می گردد. البته مانند بخشی از هنر و فلسفه پیش از قرن هجدهم میلادی که هارمونی و تقارن بخشی از شاکله های در بر گیرندۀ زیبایی شناسی بودند، تناسبات در الگوی هنر اسلامی نیز بخشی از دریای نامتناهی و رهایی بخش هنر اسلامی ایران هستند.

بررسی دقیق تر توضیح بهیافت در هنر تلفیق نمایش و موسیقی نیز، ابتدا نیازمند توافقی است بر سر معانی که اگر مثلا بایستی هنر را بر اساس آرای هیدگر رابطی میان هنرمند و اثر بدانیم؛ همانگونه که هنر دو پوشش جداگانه اما متصل می یابد، بهیافت نیز واسط پوشاندن هنر به عنوان ایده ای ناپیدا و تبدیل آن به آبژه ای قابل لمس در جهان ماده است، تا به این شکل ایده ای به منصۀ ظهور برسد. و نتیجۀ آن عمل، بروز حالاتی است که بر حواس مرئی گشته اند.

آن چهرۀ جدیدی که یک اثر صرفاً نمایشی و یا موسیقایی با این تلفیق بینا رشته ای به خود می گیرد، نقطه آغاز شناسایی مکتب بهیافت در اثر تجدید بیان هنری خواهد بود. هنرمند معاصر هنرش را به برازنده ترین شمایل، قابل بیان و کاربردی ترین روشمندی ها، پوشانیده و افشا می کند. از این جهت است که برگرفته از یک متن نمایشنامه، می توان در ارائه، با توجه به ویژگی های فردی و ذوقی به خروجی:  مجسمه، خوشنویسی، آلبوم موسیقایی و یا به صورت معمول به تئاتر رسید. با آنکه تمامی این هنر ها از یک مبنع مکتوب مشترک یعنی نمایشنامۀ مذکور سرچشمه گرفته اند، و بر اساس آن نمایشنامه پرداخت شده اند، بار ها می توانیم یک محتوای ذاتاً تئاتری را در قالب انواع هنر ها و به ویژه ترکیب توامان آنها مانند “موسیقی نمایش”، ببینیم و شاهد تجلی بهیافت شخصی در اینگونه آثار که همگی متوجه تجدید قالب در یک موضوع مشخص هستند، باشیم.

کاربردی بودن کلیشه ها و الگو های زیبایی هنر اسلامی، تا حدی است که هرکدام از این الگو ها به عنوان مواد اولیۀ تولید آثار، آغازگر نمایش هر شیوه و هر شکل از بیان هنری می تواند موفقیت آمیز باشد. بنابراین به تجربه و با مراجعه به منابع مکتوب اینگونه برداشت می شود که در بیان هنر ها با استعانت از الگو های هنر اسلامی، نگرانی متوجه ناتوانی احتمالی این الگو ها در انتقال مفاهیم و معنا وجود نخواهد داشت. زیرا مانند قالبی که بار ها در تمثیل های عرفانی عالم امکان امتحان پس داده باشد، این الگو ها نیز تنها نشانه هایی هستند که امروزه در هنر می توان با اطمینان به سودمندی آن در ارائه آثار هنری ایمان داشت. و این نشانه ها در بین انبوه الگو های قلابی و دکوری که تنها احساس افیونی و فربهی ثمربخشی را می دهند، گنجینه ای هستند که با وجود قابل رؤیت بودن نیز تنها بخشی از پژوهشگران از منظر روشمندی متوجه رویکرد درخشانشان هستند؛ با آنکه بسیار ناگفته دارند.

بهیافت در موضوع “هنر پسماندی” نیز، موجب می شود که هر آنچه دیگر به ظاهر قابلیت انتقال زیبایی را ندارد، به یکباره زیبایی بیافریند. و این زیبایی می تواند والا تر از زیبایی پیشین آن نیز جلوه گر شود. بهیافت در نظریه هنر پسماندی، نوعی کیمیاگری معنوی است و هنر پسماندی هنر روشن شدن دل های شکسته ای است که روزی امیدی به یک لکه سفید در میان تیرگی محضون کننده شان را حتی موضوع دلگرم کنندۀ خواب های شبانه خود نیز نمی دانستند. اما همین شکسته بسته ها یک جایی آتش به پا کردند که عقل جن هم به آن نمی رسید. در این خصوص امثال “رابعه عَدَویّه” در طول تاریخ اسلام تا امروز کم نبوده اند.

در پایان اینگونه به نظر می رسد که بهیافت در موضوع هنرهای پسماندی و بر اساس الگو های هنر اسلامی، می تواند نه تنها آثار بلکه احوالات را نیز در صورت آمادگی و درماندگی برانگیزد، بلند کند و نگاه دارد. هنرمندان ایرانی در تاریخ اسلام، بیش از آنکه به نام و مقام دلبستگی داشته باشند، و درواقع آثار هنری را محوریت اصلی بدانند، شناخت خود را پروژه اصلی می دانند. و در تقابل با اجرا و خدمات هنری اینگونه خود را مورد سنجش قرار می دهند که: منِ پس از پروژه چقدر به نسبت منِ پیش از پروژه “بهیافت” پیدا کرده است؟ بهیافت در موضوع هنر های پسماندی معنای ایرانی تری از جمله “وقتی می شکنی زیبا تری” را می سازد؛ و یقیناً با توجه به آنچه بر هنرمند ایرانی در جریان رنج های لازم تا بروز آثار عارض شده است، می تواند نقاط بسیار روشنی از “بهیافت در موضوع هنرهای پسماندی” را در تطبیق با هنر گینتسوگی ژاپنی نیز هم سو دانست.

آثار بهیافت در هنر اسلامی به نوبۀ خود در مقام پوششی درمانگر و التیام بخش می تواند از طریق آثار تجسمی، آوایی و موسیقایی، اندامی و حرکتی و ادبی گفتاری و ترکیب توامان آنها بروز پیدا کند. این در واقع پلی است که از ناخودآگاه یا ایده به واسطۀ انگیزه ای روانی به گردش درآمده و به مدد الگو ها و نشانه ها در قالب آثار هنری، بیرونی و مشهود می شود. و توامان با نمایش مصادیق، مخاطب را با خود تا به سرچشمۀ مستور ایده با توجه به جزئیات همراه می کند.

 

نهم اسفندماه یک هزار و چهلرصد و دو

حسن طبیب زاده

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 2 در انتظار بررسی : 2 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.